ما میدانیم که زنان نصف جامعه انسانی را تشکیل میدهند اگرچه از حیث آمار جامعه هستند و لیکن از حیث تاثیر نصف مهمتر جامعهاند چون حقیقت تاثیر مثبت و منفی آنان روی شوهران، فرزندان و سایر افراد خانواده غیرقابل انکار است و نقش بسیار اساسی را برعهده دارند.
عالمان، اندیش مندان، رهبران، مصلحان و مسولان تربیتی جامعه مسایل مربوط به زن را بسیار مورد اهمیت قرار دادهاند و جامعه را به کرامت، عدالت و رفع ستم نسبت به زنان خواندهاند، تا زنان بتوانند در مسایل آموزشی، تربیتی و مشاغل متناسب با طبیعت و سرشت و شخصیت اجتماعی و توان جسمی و روحی و تحمل مسولیتهای ویژه خویش و انتخاب همسر و تشکیل خانواده و کانون زندگی مشترک منصفانه به حقوق مسلم و متناسب خویش دست یابند.
چکیده
این مقاله به بررسی مختصری از قیاس زن بین فمنیسم و اسلام میپردازد
فمنیسم سازمانی تاسیسی که خواهان آزدی زنان در تمامی زمینهها میباشد و با توجه به فعالیتهای مستمر و مداوم در سطح دنیا باز هم نتوانسته است حقوق زنان را به طور کامل بگیرد.
اما زن در اسلام دارای حق و حقوقی میباشد که تا به حال در هیچ جای دنیا به چنین حقوقی دست نیافته است. اسلام زن را به عنوان یک انسان گرامی داشته و برای وی حق و حقوقی قایل است و از جمله حقوقی که دراسلام هر انسانی به خاطر انسان بودنش از آن برخوردار است عبارتند از: حق حیات( مایده/32) حق مالکیت( معارج/24-25)
و( نساد/7و 32) حق برخورداری از سواد، حق مساوات و برابری همگانی و حق آزادی، حق پناهندگی و حق مشارکت مدنی و حق داشتن حوزه حریم خصوصی.
کلمات کلیدی: جایگاه زن، قیاس، اسلام، فمنیسم
زن( نگاهی مختصر در اسلام و فمنیسم )
حمد ستایش خدایی را سزاست که همهی انسانها را از یک نفس واحد آفریده است و از جنس همان نفس نیز همسرش را آفریده است تا بدان آرامش یابد.
واژه اصطلاح فمنیسم در لغت براساس آنچه که در فرهنگ نامههای مختلف آمده از ریشه( ( feminine)feminie گرفته شده که به معنای جنس ماده یا زنانه است یا از واژهی )femina( لاتین است که به معنی زن میباشد بنابراین میتوان آن را در لغت به مونث گرا ترجمه کرد نه زنانه که( womenism) ومنیسم است. فمنیسم یعنی آزادی و برابری زنان.
گفته شده برای اولین بار این وتژه در بریتانیا به سال 1890 میلادی بروز یافته است و توانسته در بیشتر زبانهای دنیا نفوذ کند و عنوانی باشد جهت معرفی جنبشهای که منتدی تساوی زن و مرد، حضور زن در زندگی اجتماعی، استقلال زنان از مردان و... میباشند در همهی زبانها با همان تلفظ انگلیسی یا اندکی تغییر به کار میرود که به هر حال این واژه اکنون عنوانی است برای مکاتب فلسفی خاصی که به قضیه زن و ارتباط دو جنس میپردازد و حتی تمام ابعادی را که در زندگی به این موضوع اتباط دارند در بر میگیرد در حال حاضر این جنبش زنانه در اکثریت کشورها گسترش یافته و نظریات، تمایلات و گرایشها در آن متنوع است به نحوی که مکاتب متعدد و جریانات لیبرالیستی، دینی، کمونیستی، اگزیستانسیالیستی، مادی گرا، رادیکالی افراطی و... در آن وجود دارند. در مبارزهای که فمنیسم غربی ضد مردان در پیش گرفته، و حتی دنیای بدون مرد را آرزو میکنند، یکی از سازمانهای خود را« جنبش قطع ریشهای مردان» یا« قطع ارتباط با مردان» نامیده است چون مرد زن را به خدمت گرفته و با آن مانند سفید پوست اروپایی با سیاه پوستان برخورد میکند وقتی این گرایش مبارزاتی و افراطی را تفسیر میکنیم بدون هیچ توجیهی به ناچار باید نظریات و اندیشههای فلسفی فرهنگ غرب را در این باب در ترازو بگذاریم.
اندیشمند انگلیسی« هابز» در 1588-1679 میلادی این شعار را اعلام کرده( انسان گرگ انسان است)
سقراط( 470-399ق.م) میگوید سیاست از آن مردان و خانه داری از آن زنان است
داروین( 1809-1882م) که گرایش مبارزاتی را به نظریه و قانون تبدیل کرد میخواست دلیل آورد که زندگی ثمره جنگ همیشگی بین زندگانی است و بقا در این عرصه قویتر است چون او مستحق بقاست.
همه میدانند که افلاطون( 427-347م) مشوق هم جنس بازی بوده که در آن روزگار در جامعهی یونان رواج داشته است میگویند خودش هم جنس باز بوده است!( وی از اینکه پسر یک زن بوده افسوس خورده و همیشه مادرش را به خاطر زن بودن مسخره کرده است... عشق حقیقی را فقط بین دو مرد متصور میدانسته و زیبایی محض را صرفا در پسر بچهها دیده است. او در کتاب جمهوریت میگوید:" زنان جنگجویان ما باید بین همهی آنان مشترک باشند و هیچ کدام نباید فقط با یک مرد از آنان و زیر یک سقف زندگی کند، بچهها نیز باید همگانی باشند به نحوی که پدر پسرش را نشناسد و پسر پدرش را!" همانگونه که میگوید:" زنان باید با بدنی کاملا برهنه با مردان در میادین تمرین کنند!" و نیز میگوید:" زنان جنگجویان ونگهبانان باید برهنه باشند زیرا برای آنان پاکدامنی بهترین ستر عورت است!" نیچه 1844-1900 گفته:" وقتی پیش زنان میروی، شلاق را بردار" و فروید (1856-1939) میگوید: مرد، انسان کامل است، و زن چون مرد نیست، یا مردی ناقص از لحاض جسمی است زیرا آلات تناسلی ندارد همیشه با حسرت زندگی میکند. این افراط در تحقیر زن در میراث فرهنگی غرب باعث بوجود آمدن غلو فمنیسم گردیده است! در میراث دینی غرب نیز چنین افراطی در تحقیر زن یافت میشود. مسؤلیت اشتباه اول که بشریت تبعات آن را بر دوش میکشد در این فرهنگ بر عهدهی زن است، بارداری، زاییدن و علاقه به شوهر عقوبتی جاودان است ازدواج مودت و رحمت نیست بلکه تسلط مرد بر زن است. چون به خاطر اشتباه حوا از بهشت بیرون شدند در میراث مکتوب یهود که همراه مسیحیت، فرهنگ دینی غرب را تشکیل میدهد. مرد یهودی هر صبح دعای شکر را بجا آورده که خدا او را برده، بت پرست و زن نیافریده است در این دین مرد میتواند فرزندانش را کشته و به عنوان قربانی تقدیم کند و میتواند دخترانش را بفروشد. در میراث مسیحیت در نامه اول پولش به مردم کورنثوس آمده« زنان باید در کلیسا ساکت باشند، آنان اجازه حرف زدن ندارند، بلکه باید بر اساس توصیه شریعت فروتن باشند و اگر خواستند چیزی یاد بگیرند باید در خانه از شوهرانشان بپرسند، چون زشت است که زن در جمع سخن بگوید».
کشیش آگستین( 354-430م) خواهان« کرنش زن در مقابل مرد است همانگونه که عقل قوی در مقابل عقل ضعیف کرنش میکند»
کشیش بناونتر( 1221-1274) میگوید: وقتی یک زن را میبینید گمان نکنید که بشر یا حیوانی وحشی را دیدید زیرا آنچه دیدهاید خود شیطان است وقتی زن سخن میگوید شما صدای افقی را میشنوید. این نظریه و اندیشهها باعث بوجود آمدن فمنیسم شد.
زنان در فرانسه میگفتند:" اعلان حقوق بشر فقط حقوق مردان است" و" وقتی زن مستحق بالا رفتن روی چوبهی دار است باید بتواند بر منبر هم بالا رود" " در این جامعهی لعنتی برای درد مرد هر جا که باشد همدردی میکنند ولی هیچ دردی مشابه زن یافت نمیشود؛ زن در خیابان یک کالا است، در ادارات به خاطر درگیریهای احزاب و سازمانها لگد کوب و خفه شد و عقل و دلش هم در هم شکسته میشود، در خانه زیر بار مشکلات کمر شکن میگردد اما مرد همواره اصرار دارد که وضعیت همان گونه بماند تا مبادا زن بر حقوق و القابش تجاوز کند".
در آمریکا زنان میگفتند:" سرنوشت در هم شکستهی ما را بردارید و از آن برای خود سپیده دم بسازید و برای مرد سفید پوست زن مثل یک سیاه پوست است." زنان پرتقالی گفتند:" زنان آخرین مستعمرهی مردانند."
بنابراین گرایشهای مونث گرایانه، انقلابی آنارشیستی است که با تمام انقلابهای اصلاحگرا مغایر بوده و جنگی است بر سرنوشت زن و مرد. بر اساس این اندیشه درگیری بین زن و مرد یک اصل ثابت است که معیار ارتباط آنان نیز بر همین مبنا تعیین گردیده است. شورش بر ضد دین، خدا، زبان، فرهنگ، تاریخ و آداب و رسوم و عرف به طور کامل از خواستههای فمنیسم است. استقلال کامل زن و بینیازی از دنیای مردان و محوریت مطلق جنس ماده آرزوی آنان است.
فوریه که پدر فمنیسم فرانسه و سوسیالیست است 1772-1837.م) در راستای آزادی زن از تمام قیود خانوادگی، شغلی، شهروندی و جنسی میگوید:" خانواده سد راه پیشرفت است."
فیلسوف این نوع گرایشها[ مارکوزه هربرت] 1898-1979 موارد زیر را از پایههای نظریات انتقادی خود قرار داده، تاکید بر آزادی غرایز جنسی، آزادی کمی و کیفی و بدون حد و مرز جنسی حتی هم جنس بازان، توصیف و تمجید از هم جنس بازی و قلمداد کردن آن به عنوان یک انقلاب و شورش علیه مؤسسات قلع و قمح مسایل جنسی، بر این اساس که آزادی جنس عنصر مکمل آزادی اجتماعی است. او ارتباط مسایل جنسی را با تولید مثل مردود میداند.
فوکو میشل( 1926-1948م) میگوید چرا روشهای جنسی یک مساله اخلاقی یا مهم اخلاقی تلقی میشود؟
خانم سیمون دوبرار( 1098-1986.م) فیلسوف و نویسنده اگزیستانسیالیست فمنیستها، ازدواج را زندان ابدی زن به حساب آورده که آرزوهای او را نابود میکند!. موسسات ازدواج در راستای سرکوبی زن بنا شده که باید منهدم شده و لغو گردند وی هرگونه تفاوت جسمی زن و مرد را منکر شده و میگوید: زن در بدو تولد زن نیست، بلکه به مرور زن میشود. اعمال زنان به خاطر ترشحات هورمونی و مغزی تنظیم نمیشود. بلکه نتیجهی وضعیت اوست. او دین و خدا را دشمن این گرایش دانسته و معتقد است تا وقتی خدایان دارای جنسیت نبودند دین بیطرف بود و زمانی که خدایان زن بودند، دین در انحصار زنان درآمد اما سرانجام به سبب برداشتهای مردانه، دین دشمن زن گردید.
مهمترین ویژگیهای این نوع گرایشهای افراطی مونث محور به شرح زیر است: زن مالک جسمش بوده و از لحاظ جنسی آزاد است با هرکس و هرطور که میخواهد نیازش را برآورده کند از جمله سقط جنین چون جزیی از بدنش میباشد. تغییر آزادی جنسی بخشی از آزادیهای کلی است، حتی اگر به شکل هم جنس بازی یا شغل درآید، چون یک منبع درآمد مالی است. همچنین غیرت یک احساس بورژوازی است که باید از آن رهایی یافت. حیا یک بیماری است که باید معالجه شود. عفت عقب ماندگی است که آزادی جنسی را سرکوب میکند. عشق باید از هر ضابطه و قانونی رهایی یابد و فقط در راه عطوفت و شهوت به کار رود. براساس این نظریه( مادر بودن) یک قالب خشک و ظالمانه است که برای زن هیچ منفعت مالی ندارد. تولید مثل بردگی است که سیمون دوبوار آن را بردگی تولید مثل نام نهاد.
این فلسفه زنانه خواهان آزادی نزدیکی و آزادی جدایی در هر لحظه است مانند هر کس و هر موجود دیگر مسولیت تربیت فرزندان به عهدهی دولت و جامعه است نه زن و خانواده. این گرایشها به جایی رسیدهاند که سازمانهای زنانهای را در آمریکا به نام« جنبش قطع ریشه مردان» تشکیل دادهاند. مثلا 60% از اعضای سازمانهای فمینیستی در آمریکا هم جنس بازند. این سازمانهای آمریکایی و مانند آن در اروپا بر کمیته زنان سازمان ملل سیطره دارند. که از کانال آن هم جنس بازی را در افکار و اعمال بر تمام دنیا تحمیل کرده میکنند. فمنیسم افراطی، دشمنان نسل بشریت و هم جنس باز زن و مرد! به تعبیر استاد ریچارد ویلکنز امریکایی« بر اساس قرار داد سازمان ملل در رابطه با حقوق کودک، کودکان حق آزادی بیان و آزادی جنس را دارا میباشند. بنابراین هر کس با فسادهای جنسی کودکان با بزرگ سالان مخالف است نه تنها حق کودکان را پایمال کرده که به حقوق بزرگ سالان نیز بیاحترامی نموده است!. امروزه قبول قانونی بودن آزادی هم جنس بازی شرط ورود به اتحادیه اروپاست.
از طرفی دیگر فمنیسم نبرد بر ضد مردان را بصورت پراکنده اعلان کرده و شعارهایی از قبیل( مردان، طبقهای دشمن)( جنگ زن و مرد) ندا داده و حتی خواستار( جنگ برای دنیایی بدون مرد) شدهاند.
منابع:
1-فمنیسم جنبشهای آزادی بخش زنان: تالیف: دکتر مثنی امین الکردستانی
2-فقه خانواده در جهان معاصر تالیف: دکتر وهبه زحیلی
3-زن در میان شفافیت شریعت العی و تیرگی فرهنگ غرب تالیف: دکتر محمد سعید رمضان بوطی
4-زن دراندیشهی اسلامی تالیف: جمال محمد فقی رسول
ادامه دارد
نظرات